سلامت

قدم دهم انجمن معتادان گمنام،کتاپ پایه انجمن معتادان گمنام " ما به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه داده ایم و هر گاه در اشتباه بودیم سریعاً بدان اقرار نمودیم "

قدم دهم

بهبودی در معتادان گمنام به معنای آن است که بیاموزیم چگونه زندگی کنیم ،به کار گرفتن اصول روحانی قدم های نه گانه پیشین فبرای ما نوعی زیستن را که در آن با خودمان و دیگران در صلح و هماهنگی زندگی می کنیم ، ممکن ساخته است . ارزیاب یخودمان ، مواجهه با نواقصی که در اخلاق خود یافته ایم و قبول مسئولیت خطاهای مان ، تماماًاجزای حساس زندگی به طریق روحانی می باشند . ما با انجام قدم دهم ، هر روز از عواطف و وضعیت روانی و روحانی خود آگاهی پیدا می کنیم . هر چه بیشتر در انجام ان قدم پیشرفت می کنیم در می یابیم که دیدگاه ما نسبت به مسائل ، نه تنها تغییر یافته ،بلکه به مراتب سنجیده تر و عمیق تر شده است . برخی از ما قدم چهارم را به یاد می آوریم و از خود می پرسیم که پس از انجام دهیم ؟ احتمال دارد فکر کنیم تمام اشتباهات گذشته خود را طی انجام قدم های قبلی تصحیح کرده ایم و از آن جا که قصد نداریم آن اشتباهات را بار دیگر تکرار کنیم ،پس جه لزومی دارد که این چنین با جدیت خودمان را مورد سنجش قرار دهیم ؟ قدم دهم به نظر اغلب ما وظیفه ی خسته کننده و تمرین مشقت باری است که می توان به طور کلی آن را نادیده گرفت ، لیکن ما باید به رشد خود ادامه دهیم و کار قدم دهم دقیقاًکمک به ما برای تداوم همین امر می باشد . ما با آن طور پی در پی به قدم های قبلی باز خواهیم گشت ولی قدم دهم به نوع متفاوتی به روحانیت ما کمک خواهد کرد : از طریق ایجاد آگاهی از این که در زندگی امروز ماچه می گذرد . تاکید می کنیم : برای ما بسیار اهمیت دارد که با افکار،روحیه ،احساسات و رفتار خود به طور آگاهانه در تماس باشیم . هر روز در زندگی ما صحنه های جدیدی به وجود می آیند که بازیابی ما مستقیماًوابسته به تمایل ما در رویارویی با این صحنه ها و مسائل می باشند . تجربه به ما نشان داده است که بعضی ا زاعضا ء حتی پس از مدت های طویل پاکی ،دوباره ری لپس می کنند و دلیل این گونه عودها معمولاًآن است که این افراد در باز یابی خود مسامحه گر و تنبل می شوند ف اجازه می دهند رنجش های شان بیشتر و انباشته تر گردد و در ضمن از زیر بار اقرار به خطاهای خودشان شانه خالی می کنند . به تدریج آن رنجش های کوجک ، دروغ گوئی های کوجک و کینه هایی که به حق بوده اند مبدل به نارضایتی های عمیق ، خود فریبی های جدی و رنجش های بسیار جدی تر می گردند . ما توانایی ـن را نداریم که اجازه دهیم این گونه تهدیدات سد راه باز یابی مان شوند ، پس می بایست با این گونه موقعیت ها به محض آن که پیش آمدند روبرو بشویم . در قدم دهم تمام اصول و اعمالی را که در قدم های قبلی فراگرفته ایم بطور کامل و مداوم به کار می گیریم . روز خود را با تجدید تصمیم خود ، در مورد زندگی بنا به اراده و مشیت نیروی برترمان شروع می کنیم و این تکرار میثاق باعث خواهد شد که در طی روز ، مسائل روحانی در صدر افکارمان جای داشته باشند . همه ما مرتکب اشتباهاتی خواهیم شد که دیگر برای مان کاملاً شناخته شده هستند . اکنون دیگر قادریم تقریباً هر خطایی را که از ما سر می زند از طریق نواقص شخصیتی قدم ششم شناسایی کنیم سپس با فروتنی ،از خداوند به گونه ای که او را درک می کنیم استدعا می کنیم که نواقص اخلاقی ما را برطرف کند . این درخواست ما امروز همان اهمیتی رادارد که در قدم هفتم داشت ! در قدم دهم این گونه اقدامات را به شکل مرتب انجام می دهیم ،هر روز از خوذ ترازنامه تهیه می کنیم به این که در چه موقعیتهای از استاندارد روحانی که مورد نظرمان می باشد خارج شده وعدول کرده ایم و برای زندگی که محور روحانی دارد تجدید قوا می نماییم ، مثلاً : اگر متوجه شویم که گرایش یافته ایم تا بطور افراطی ، اجباری و بدون عاقبت بینی رفتار کنیم ، وقت آن است که روی اصول روحانی تمرکز کنیم و بر طبق این موازین سریعاً اقدام نموده ، و در بازیابی خود پیش برویم . با این که عادات دادن خود به انجام مرتب این قدم در ابتدا احتمالاً مشکل خواهد بود ، ولی باید پشتکار داشته باشیم . در شروع کار می توان در طی روز ، زمان معینی را برای تمرکز روی خود و بررسی خویش انتخاب نموده ، ولی هدف نهایی ما آن خواهد بود که به تدریج به مرحله ای برسیم که بتوانیم در طول روز خودمان را زیر ذره بین بگذاریم . ما باید برای انجام این قدم در خود ایجاد انضباط کنیم و اگر این انضباط لازم را مدتی رعایت کنیم ، قدم دهم همچون نفس کشیدن جزیی از طبیعت مان خواهد شد . منظور آن نیست که باید به خودمان سخت بگیریم و با سماجت در پی یافتن انگیزه ها و مشکلاتی باشیم که در واقع شاید وجود خارجی هم نداشته باشند ، بلکه فقط لازم است به ندای وجدان خود گوش فرا دهیم و متوجه باشیم که او به ما چه می گوید . زمانی که احساس می کنیم کسی از درون به ما غر می زند و انگار گوشه ای از کار اشکال دارد ، باید بدان توجه کنیم . اگر می بینیم احساس کناه و عصبانیت مدتی است کهما را در گیر کرده ، می توانیم با آ ن مقابله کنیم . از این پس وقتی مسئله ای آزارمان می دهد آن را درک کنیم و اگر هم فوراًمتوحه نشویم ؛ معمولاًچندان طول نخواهد کشید . به محض آنکه درک می کنیم ناراحت شده ایم پیگیری و دقت می کنیم تا عامل این ناراحتی را پیدا کنیم و هر چه سریع تر در مورد آن کاری انجام دهیم . ما بااینکه سعی می کنیم این حالت آگاهی درونی رادر طول روز حفظ کنیم ولی حالت دیگری که به ما کمک میکند آن است که در انتها ی هر روز بنشینیم و خیلی آرام به این بیندیشیم که در طی آن روز چه اتفاقاتی پیش آمد و ما چه عکس العمل هایی در مقابل آن ها نشان داده ایم . گاهی راهنمایمان پیشنهاد خواهد کرد که قدم دهم خود را بنویسم . ما می توانیم از اطلاعاتی که در یکی از بروشورهای جلسات معتادان گمنام بنام زندگی بر طبق برنامه به ما داده شده استفاده کنیم . در این قدم ما از خودمان همان گونه پرسش هایی را می کنیم که در قدم چهارم کردیم : تنها تفاوت آن است که در اینجا تأکید ما بر روی امروز می باشد . ما به رفتار کنونی خود می پرسیم که یا برابر با ارزش های مان زندگی می کنیم؟ آیا من امروز صداقت دارم ، آیا من احترام و عزت نفس خود را در روابطم با دیگران مورد ملاحظه قرار داده ام ؟آیا من در حال رشد کردن هستم یا در حال پس گرایی به الگوهای رفتاری سابق خود هستم ؟ تمرکز ما روی تصویر کلی و غیر منطقی آن روز بخصوص است . برای ارزیابی یک روز زندگی خود و یا حتی تمام رئزهای زندگی مان لازم است از فروتنی که در فدم های سابق یافته ایم مدد بجوئیم . ما مسائل بسیاری را جع به خودمان فراگرفته ایم : در گذشته چگونه با زندگی روبرو می شدیم ؟ اکنون چگونه می خواهیم با زندگی روبرو شویم ؟ واقعیت آن است که اقرار فروتنانه ی و بررسی منصفانه ی نقشی که در زندگی خودمان ایفا ء کرده ایم ، محتاج به بهره گیری از بینشی والا و خود آگاهی پیش رفته است . احتمالاً برای درک مطلب که کجا در اشتباه بوده ایم اشکال پیدا می کنیم ، چرا که اغلب عادت کرده ایم حق را با خودمان بدانیم .مثلاًدر مقطعی از بازیابی مان به جلسه ی اداری گروه خود می رویم و قویاً اعتقاد داریم که می دانیم گروه چکار باید بکند ، تمام جوانب امر را سنجیده ایم و با تأکید بسیار ، عقاید خود را در جلسه ابراز می داریم . ما آنقدر از صحت عقاید خود مطمئن می شویم که دیگر خودپسندی و غرور را در خود نمی بینیم . چنان کور می شمیم که نمی بینیم چگونه با احترام نگذاشتن به عقاید دیگران به اندازه خودمان به ان ها آزار می رسانیم . اغلب اوقات رفتار ما به گونه ای است که با ارزش های مان در تضاد است . با این همه انتظار داریم که بقیه بر طبق استاندارد ما زندگی کنند ، مثلاً اگر بشنویم که بقیه در حال غیبت کردن از شخصی هستند دلخور می شویم و خود را کنار می کشیم . بعد از این جریان بزای مدتی نوعی احساس صالح تر ومنزه تر بودن از دیگران به ما دست می دهد تا آن که چندی بعد متوجه می شویم خودمان هم دقیقاً مشغول همان نوع غیبت کردن شده ایم . موقعیت های دیگری پیش می آید که احتمال دارد طی آنها به شدت از دیگران انبقاد کنیم ، مثلاًاز مردم انتظارات زیادی داشته باشیم ف اما وقتی مسئله به خودمان می رسد انواع عذر و بهانه ها را برای توجیه این مسئله که چرا آن استانداردها در مورد خودمان لازم نیست می آوریم . اگر احساس کنیم که در جریان این قبیل دوگانگی ها و تردیدهای اخلاقی قرار گرفته ایم ، می توانیم از اصول قدم دهم که باعث ایجاد وضوح در زندگی مان می شود استفاده کنیم . مواقعی در زندگی ما پیش خواهد آمد که متوجه می شویم در موقعیتی قرار گرفته ایم که ظاهراً با ارزش ها و باورهای شخصی ما مغایرت دارند . به عنوان مثال ، اگر اخیراًدر شرکتی استخدام شده ایم ، ناگهان متوجه می شویم که کارفرمای مان انتظار دارد در ارتباط با کسب او فعالیت هایی کنیم که به نظر ما مبهم و سئوال برانگیز می رسند . البته در چنین موقعیت هایی منطقی است که ما احساس سر درگمی کنیم . تصمیم گیری در این گونه شرایط برای اغلب ما مشکل خواهد بود . در ابتدا طبیعی است که وسوسه تصمیمی ضربتی اتخاذ کنیم ، یا اینکه انتظار داشته باشیم راهنمای مان یک راه حل آسان برای مان حاضر داشته باشد ،لیکن ما دریافته ایم که هیچ کس نمی تواند مسئله ی ما را برای مان حل کند . این درست است که راهنمای مان می تواند ما را تحلیل کلی اوضاع راهنمایی کند ولی در نهایت این خود ما هستیم که باید با بکار گرفتن اصول برنامه ، تصمیم خودمان را بگیریم ، وباز خود ما هستیم که باید با وجدان مان زندگی کنیم . اگر بخواهیم وجدانی آسوده داشته باشیم باید در این مورد که از لحاظ اخلاقی چه چیزهایی برای ما قابل قبول هستند وچه چیزهایی قابل قبول نیستند تصمیم خود را بگیریم . تشخیص این که ما چه زمان در اشتباه هستیم ، کار آسانی نیست ، علی الخصوص در مواقعی که خودمان هم در وسط یک درگیری قرار گرفته ایم . معمولاً به اعصاب خودمان هم فشار زیادی وارد شده و احساسات مان اوج گرفته ، قادر نخواهیم بود نگاه صادقانه ای به خودمان بیاندازیم . در چنین شرایطی ما فقط خواسته ها و احتیاجات مقطعی و فوری خود را می بینیم . راهنمای مان احتمالاً به ما پیشنهاد خواهد کرد که یک ترازنامه ی شخصی از آن قسمت بخصوص زندگی مان تهیه کنیم تا در نتیجه ی آن بتوانیم نقشی را که خودمان در آن قسمت داشتیم پیدا کنیم . اگر دوستان انجمن نتوجه شوند که ما بر مبنای یک نقص شخصیتی رفتار می کنیم ف احتمالاً ان ها هم پیشنهاد خواهند کرد با راهنمای مان صحبت کنیم . روشن بینی در مورد آن چه که راهنما و دوستان جلسات معتادان گمنام به ما پیشنهاد می کنند ، گوش دادن به آن چه که وجدان مان به میگوید و صرف مدتی وقت با خداوند خودمان در آرامش همه و همه باعث خواهد شد که دیدگاه و برداشت ما روشن تر وگسترده تر شود . هر زمان که آگاه شدیم در اشتباه بوده ایم تفاوتی نمی کند پنج دقیقه ف پنج ساعت یا پنج روز بعد از ماجرا ، باید به محض این که ممکن شد به خطای خودمان اقرار کنیم و هر زیانی را که زده ایم ، تصحیح جبران کنیم . در این جا دقیقاً مانند قدم نهم متوجه می شویم که سلسله مراحل اقرار به خطاها و عوض کردن نوع رفتارمان ، آزادی عجیبی برای ما به ارمغان خواهد آورد . ما باید به همن اندازه که در زمان جبران خسارت در قدم نهم محتاط بودیم ، در این جا نیز وقتی به جبران مسائل جاری خود می پردازیم ، احتیاط کنیم . برای مثال اگر متوجه شویم که در یکی از جلسات انجمن با سکوت کردن و قضاوت ذهنی در مورد مشارکت یک عضو دیگر ف مرتکب عمل اشتباهی شده ایم ، مسلماً لازم نیست به آن شخص رجوع کنیم و به او بگوئیم که درباره اش چه فکری می کردیم . در عوض می توانیم سعی کنیم که از این پس بیشتر ، پذیرا و متحمل دیگران شویم . باید بخاطر بسپاریم که قدم دهم ، جد و جهدی یک طرفه و تمرینی برای اعلام این که ما خطا کردهایم نیست . ما باید در مقابل هر گونه تمایل در مورد انجام افراطی این قدم مقاومت کنیم و دایماً در پی یافتن نواقص در شخصیت خودمان نباشیم هدف از انجام قدم دهم آن است که تمایل داشته باشیم به افکار و رفتار و معیارهای خودمان توجه کنیم . ما باید درک کنیم که در اغلب اوقات انگیزه های ما خوب هستند و کارهای درستی می کنیم . نواقص شخصیتی بدان گونه نیستند که یکی از آن ها دیگری را حذف کند و مسلماًما هر روز ف هم نکات مثبت و هم نکات منفی شخصیتی از خود بروز داده ایم . مادر کارکرد روی این قدم هدف هایی می یابیم که اغلب شان در راستای بازیابی هستند . هنگامی که می بینیم در یک قسمت بخصوص از زندگی مان از پیش روی هراس بخود راه داده ایم ، می توانیم تصمیم بگیریم که در عوض ف چند جهش کرده و حتی اگر لازم باشد برای این کار دل به دریا بزنیم . ما از نیروی برترمان جرأت می گیریم . وقتی می بینیم که خود خواه بوده ایم ، در عوض سعی می کنیم در آینده از خود سخاوت بیشتری نشان دهیم . زمانی که متوجه می شویم امروز در موردی کوتاهی کرده یا ازمعیار خودمان عقب افتاه ایم ف دیگر لازم نیست از خوف عدم موفقیت و بیم از آینده اعصاب مان در هم می ریزد ، در عوض می توانیم از این که خودشناسی پیدا کرده ایم شکرگزار باشیم و احساس امید کنیم . ما می دانیم که به کار گرفتن برنامه ی بازیابی در رابطه با کوتاهی ها و نواقصمان عوض خواهیم شد و رشد خواهیم کرد. در نتیجه کارکرد روی قدم دهم موفق خواهیم شد خود را به طور واقع بینانه تری ببینیم . بسیاری از ما ، برای دیگران ، از آزادی و رهایی خود از قید انتظارات غیر واقعی ، که در نتیجه ی اقرار به خطاهایشان بدست آورده اند سخن می گویند . سابقاً احساسات ما همچون پاندول ساعت دائماً از یک نهایت به نهایت دیگر تغییر پیدا می کرد . یا حال مان از همه بهتر بود یا احساس بی ارزش می کردیم . اما اکنون تعادلی پیدا کرده ایم که باعث می شود برای خود ارزش بیشتری قایل شویم . ما مدتهاست نکات مثبت خود را نادیده گرفته ایم ، اما انجام قدم دهم ما را دوباره متوجه ی ارزشمندی خودمان می کند و امیدواری مان نسبت به زتدگی امروز و آینده مان به نهایت افزایش می یابد . اکنون ما خود را همان گونه که واقعاً هستیم می بینیم . صفات خوب خود را همراه با نواقصی که دارا هستیم پذیرا می شویم و می دانیم که با کمک یک نیروی برتر ، تغییر یافتن برای ما امکان پذیر است . ما در حال تبدیل شدن به انسانی که می بایست باشیم : انسانی با مشخصات کامل یک انسان . تمام ما به محبت و ابراز توجه ی دیگران احتیاج داریم ، ولی این بدان معنی نیست که برای آنجه که تنها در درون خودمان خواهد یافت خواهد شد به دیگران وابسته شویم . ما میتوانیم به انتظارات غیر منطقی که از دیگران داریم خاتمه دهیم و در عوض شروع کنیم به آن که در روابط مان بیشتر از خودمان مایه بگذاریم . روابط خصوصی ما ، دوستی های مان و برخوردهای مان با اعضای خانواده ، همکاران و حتی آشنایان مان دست خوش تغییراتی عمیق شده اند . اکنون ما آزادی پیدا کرده ایم که از هم نشینی با دیگران لذت ببریم ، چرا که دیگر دائماً فکرمان فقط به خودمان مشغول نیست . بالاخره درمی یابیم که تمام ترفندهایی که برای دور نگاه داشتن مردم از خودمان اختراع کرده ایم غیر ضروری هستند و نه تنها لازم نبوده اند بلکه خود آن ها اغلب زیر بنای اصلی درد و رنجی هستند که در روابط مان متحمل می شویم . سالم تر شدن روابط ما خود دلیلی دیگر بر آن است که کیفیت ژندگی ما به نوع قابل توجهی بهتر شده است . این گونه تغییرات با این که ظاهراً به چشم نمی آیند و نا محسوس هستند ، ولی معرف تغییرات عمیقی هستند که در درون ما به وقوع پیوسته است . دیدگاه ما نسبت به زندگی کاملاً تغییر یافته است . در مقایسه با ارزشهای روحانی که امروز برای ما عزیز هستند دیگر مسائلی مثل شیک به نظر آمدن یا سرمایه اندوزی کم اهمیت شده اند . با تن در دادن به آن ارزیابی شخصی که قدم دهم از ما می طلبد ، دریافته ایم آن ارزشی که برای بازیابی و رابطه مان با خداوند خودمان قائل هستیم برای ما از هر چیز دیگر فراتر است . هر چه اغتشاش درونی مان ، که روش زندگیمان بود کاهش می یابد ، دوران آرامش حقیقی که پیدا کرده ایم طویل تر می شود . در چنین زمانهایی ما تجربه ای بسیار قوی از حضور خداوند در زندگیمان پیدا می کنیم . ما به گونه ای ملموس از وجود او در کنارمان آگاه می شویم و آمادگی پیدا می کنیم تا راههایی بجوئیم که از آن طریق بتوانیم تماس خود را با خداوند بیشتر و به نوعی عمیقتر کنیم . از آنجا که خواستار راهنمایی خداوند هستیم و جویای معنی برای زندگی خودمان می باشیم به قدم یازدهم می رویم .

+ نوشته شده در  پنجشنبه 29 خرداد 1393ساعت 14:45  توسط سلامت